- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه محرم
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه صفر
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه ربیع الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الأول
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه جمادی الثانی
- مناسبتها، وقایع و اعمال ماه رجب
- سایت قرآنی تنـــــزیل
- سایت مقام معظم رهبری
- سایت آیت الله مکارم شیرازی
- سایت آیت الله نوری همدانی
- سایت آیت الله فاضل لنکرانی
- سایت آیت الله سیستانی
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
امشب بـخـوانم ذاتِ پـاکِ کـبـریـا را یا رب بـبـخـشا این گـدای بـینـوا را تو خواندی و من آمدم برداری از من سـنـگـیـنـیِ بـارِ مـعـاصی و خطا را من نا امـید از سـفـرۀ احـسان نـبـاشم وقـتـی که دارم خـالـقـی مثـلِ شما را ابوابِ رحمت را به رویم میگـشایی یعنی تو بخـشیدی به من حالِ دعا را من در مجیر و افـتتاح و جوشن قـدر در نـامهـایـت یـافـتـم عـطـرِ شـفـا را مـن بـاورم که در شـبِ پـایـانـی مـاه با مهـرِ توحـیدی خود بخـشی گـدا را آری یقین دارم که تو میبخشی امشب هر گونه جرم و لغـزشِ این مبتلا را با لحنی محزون و دلی پُـر از اجابت خـواهـم امـیـدِ رحـمـتِ بـیانـتـهـا را در این شبِ رحمت بخـوانم عاشـقانه با ایـن دل خـونـم فـقـط نــامِ خــدا را غـرقِ امـیدم از تو میخـواهم کریما! امشب براتِ هم نجـف هم کـربـلا را
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی با خداوند کریم
بـر درگــه تـو آبــرویـی مـن نــدارم حرفی حضورت درخور گفتن ندارم پروندهام تیرهتر از شبهای درد است در نامۀ خـود نقـطـهای روشن ندارم جـز آسـتـانت بـر کـجـا رو آورم من رویی اگـرچه بـهـر بـرگـشـتن ندارم سیل سرشک من دلیل شرمساریست در محضرت جز ناله و شیون ندارم تـقــوا لـبـاس مـیـهــمـانـان تـو بـاشـد افـسـوس در بـزم تو پـیـراهـن ندارم با رأفت و مهرت نگاهم میکنی باز با آن که من هرگز چنین دیدن ندارم دارم خدایی که رحیم است و غفور است شکی به قـدر یک سر سـوزن ندارم جز گوهر مهـر عـلی و آل عـصمت رهتـوشـهای در لحـظـۀ مُـردن ندارم غافل مشو از نفس خود هرگز«وفایی» بد تـر ز نفـس خود دگر دشمن ندارم
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
هرکس دلش به مهر تو تسخیر میشود در چشمهسار عفو تو تطهیر میشود هرجا بشر ز رحمت تو فیض میبرد لا تـقـنطوی توست که تفسیر میشود در آسـمـان هـفـتـم تـو خـانـه مـیکـند وقـتی که آه، صـاحـب تـأثـیر میشود خوشبخت بندهای که به فصل جوانیش در راه بـنـدگـی خـدا پــیــر مـیشـود مهـمـانی صیـام به آخـر رسـیده است دارد فـضا دوباره چه دلگـیر میشود در عـید فـطـر رحمت تو بر سر همه مـثـل زلال نــور سـرازیـر مـیشــود اعـمـال بـنـدگـان بـهـشـتی و دوزخـی در زنـدگـانـی هـمـه تـکـثـیـر میشود یا رب به آن امـام که در راه بـنـدگی کُـل وجـود او سـپــر تــیــر مـیشـود یارب به آن تنی که به گـودال قـتلگاه خـونین و پارهپاره ز شمشیر میشود در خواب دیدهام که سواری رسد ز راه کـی خـواب ما هـمـه تـعـبـیر میشود جزاین «وفایی»از تونخواهد، اگرچه باز دلهـا اسـیـر پـنـجـۀ تـقـدیـر میشـود
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی با خداوند کریم
بی سـرپـنـاهم، سـرپـنـاه از دست دادم بی تکـیهگـاهم، تکـیهگـاه از دست دادم مـن روسـپـیـدی بــهــار مـغــفــرت را پــائـیـز بـا روی سـیــاه از دسـت دادم من هرچه را با دل به دست آورده بودم با یک نظر، با یک نگاه از دست دادم من اشکهایم، این قـدیمی هـمسفـر را همچون رفـیـقی نیـمهراه از دست دادم هی رزق، هی روزی مقدر کردی اما هی با خـطا، هی با گـناه از دست دادم سهم من از مهمانیات شد نانِ حسرت این مـاه را هـم غـرق آه از دست دادم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و روضۀ امیرالمؤمنین علیهالسلام
همین که گـفـتـم الـهی، اجـابـتـم کردی سـریع آمـدی و غـرق رحـمـتم کردی کسی که دست منِ پُر گـناه را نگرفت خودت همیشه رسیدی، حـمایتم کردی بـزرگـواری و اصلاً نـدیـدهای انگـار زمانِ مـعـصیـتم گرچه رؤیـتـم کردی به پـشـتـوانۀ فـضلـت گـنـاه کـردم من به پـشـتـوانۀ حِـلـمـت رعـایـتـم کردی حـیا نکـردم و مُهـلت به بـندهات دادی حـیا به جای من و این وقاحـتم کردی به برکتِ نَـفـَس و رحـمت امـام زمان مُـحـب فـاطـمه و اهـل هـیـأتـم کـردی هـمین که نـالـه زدم عـائـذٌ بِـأسـمـائک گــدای دائــمــیِ آل عــصـتــم کــردی صـدا زدم مـددی، زود آمـدی حــیـدر به لطف بـادۀ کـوثـر طـهـارتـم کردی پـنـاه میبـرم امـشـب به زیـر ایـوانت که زیر سـایـۀ ایـوان، شـفاعـتم کردی اگرچه عـبدِ بـدم، باز مُـنـتسب به توأم تویی همان که همیشه ضمانـتم کردی تو قـدر بودی و قـدر تو را نـدانسـتـند خودت برای شب قـدر، دعـوتم کردی چقـدر نـالـه زدی بین چـاه، مـظـلـومم چقـدر گـریه کـنِ این مـصیـبـتم کردی فـدای زخــم عــمـیـق سـرت شـوم آقـا پرت به خاک مکش، غرق غربتم کردی صدا زدی به سوی قـاتـلت، ز دنـیایی که فاطمه به برم نیست، راحتم کردی
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ حضرت زهرا سلاماللهعلیها
من و این نَـفـسِ گـرفـتار، الهی العـفو تـویی و این دل بـیـمـار، الـهی العـفـو عوضم کن، عوضم کن، عوضم کن اینبار خـستهام زینهـمه تکـرار، الهی العفو روبروی حـرم و چـشم به گـنـبد دارم سـرم و شـانـۀ دیـوار، الـهـی الـعـفــو نکند بگـذرد این ماه و نـبخـشی ما را بُگذر ای حضرت غـفـار، الهی العفو دلِ ما را بـتـکـان تا که بریزد جز تو آه از غـلـفـت غـمبـار، الـهـی الـعـفــو چند شب مانده از این سُفره، الهی اِرحَم چند شب مانـده به دیـدار، الهی العـفو نکـند آدمِ قـبل از رمـضـان بـاز شـوم بـاز نـا اهـل و گـنـهکـار، الـهی العـفـو به همان حامی تنهـای عـلی در کوچه به هـمـان مـادر تـبدار، الهی الـعـفو به همان دست که از شال علی کنده نشد مگـر از ضـربـۀ بـسـیار، الهی العـفو به هـمان چـادر خـاکیِ در آتش مـانده در مـیـان در و دیـوار، الـهـی العـفـو به نفَسهای حسن، آهِ حسن، دادِ حسن آی لـعـنت به تو مسـمار؛ الهی العـفـو
: امتیاز
|
مناجات پایان ماه رمضانی و روضۀ امام کاظم علیهالسلام
بر لب اهل مناجات و سحر جان میرسد رفتهرفته وقت مهمانی به پایان میرسد عبد رسوا و گریزانی که هر جا رفته است آخـر مـهـمانیِ مـولا، پـشـیـمان میرسد در شب قدرش، همه بستند بار خویش را یک نفر جا مانده و با چشم گریان میرسد تا گنهکاری، پشیمان از گناهش میشود سوی او فـوراً خدا لبیکگـویان میرسد بر سر این سفره تا هستیم، بر دلهایمان دائـماً انـوار لطف حیِّ سبـحـان میرسد سائـل معـرفت از بیت بتـول و حـیـدریم هرچه بر ما میرسد، از لطف ایشان میرسد تا که یک ذره فقط احساس غربت میکنیم بر سـر ما دست آقای خـراسان میرسد رزق آب و نان رعیتهای این خانه فقط از عـطای سفـرۀ بابای سلـطان میرسد غربت موسی بن جعفر بر دلم آتش زند تا که هر دفعه به گوشم اسم زندان میرسد از رخ زرد و تن همچون خیالش شد عیان ارث از مادر به اولادش فراوان میرسد ساق پایش را چه کرده سندی ملعون مگر تا به محراب دعا افتان و خیزان میرسد
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
در خود خزیده بودم، تو بیخبر رسیدی من خواب مانده بودم، وقت سحر رسیدی حـتی صدای پـایت من را نـکـرد بیدار من منتـظـر نبـودم، تو از سفـر رسیدی تو در زدی ولی باز، نشنید گوشم انگار تو باز هم به داد این کور و کر رسیدی ای ماهِ روزه خیلی، خشکیده بود چشمم اما به جای من تو، با چـشم تَر رسیدی دیـدی فـرار کـردم، دیـدی گـریـز پـایـم هم بیـشـتر دویـدی، هم بیـشـتر رسیدی من در گـنـاه بـودم، نـزدیک چـاه بـودم میخواستی نیـفـتم، آسـیـمه سـر رسیدی دست مرا گرفتی، در روضهام نشاندی هم روضهخوان شدی و هم خونجگر رسیدی هر روز وقت افطار، هر روز مثل هر بار رفتی کنار گودال از تن به سر رسیدی لبتشنه بود ارباب، ای روضهخوانِ بیتاب بردار با خودت آب، فـردا اگر رسیدی
: امتیاز
|
مناجات با خدا و روضۀ امیرالمؤمنین علی علیهالسلام
بهـایِ عُـمْـر، هـدر دادهام به ارزانـی چه سود و منفعتی دارد این پشیمانی؟! گـناهـکـار قـدیـمی شـدم به درگـاهت حـیا نکـرده ام از بس قـدیم الاحـسانی بسست خیرهسری کردنم، مرا یا رب به خویش وا مگذارم به کمتر از "آنی" مؤاخـذه کـن و دادی بـزن ولی دیگر نگو که از من بیدست و پا گریزانی بـیا و بَخـشـشِ آواره را عـقـب نـنداز ببخش زود که تنگ است وقت مهمانی گناه، رزق نجـف رفـتن مرا سـوزاند گـنـاه کـردم و پس دادهام چـه تـاوانی بهشت چیست؟ نشستن به گوشهای تنها میان صحنِ نجـف در هـوای بـارانی دل شـکـسـته بـیـا و بگو عـلی مـددی خـیال کـن که دوبـاره به زیر ایـوانی همیـشه ملت ما هست پـای کار عـلی به عـشق شـیـر حـرم، قاسم سلیـمانی میان تخـتۀ تـابوت، جسم حـیدر رفت به سوی فاطمه بر شانـههای لـرزانی نخوان رفیقِ خودت را که او سفر کرده مگر که پیر خرابهنـشـین، نمیدانی؟! دوباره زینب و یک بستری که خالی ماند شده دومـرتـبه سهـمِ دلـش پـریـشـانی نه فاطمه دگر این خانه دارد و نه علی عجب سرای غریبی، چه بیتُ الأحزانی زمین کوفه و زینب، چه بر سرش آید اگر به خاک بـبـیـند ذبـیح العـطشانی
: امتیاز
|
مناجات شب قدر و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
مـنـم و این شب میـقـات الهی العفو تویی و اینهـمه حاجـات الهی العفو شب قدر است الهی به رسولاللهات شب عفو است و ملاقات الهی العفو به صحیفه به مفاتیح به قرآن عظیم به زُمر، غافر و صافات الهی العفو به ابوحمزه، کمیل و به دعاهای سحر به شب اهل خـرابـات الـهـی العـفو مَسَّنا الضُّر فَتَصَدَّق به علیٍ به علی آه جِـئـنـاک بِـمُـزجـاة الـهـی العـفـو قدر زهـراست الهی به پَرِ چادر او بـه دلِ مـادرِ سـادات الـهـی الـعـفـو به کریمی به غریبی به یتیمیِ حسن به کَـرَمـخـانۀ حـاجـات الهی العـفو به حُسینت به حُسینت به حُسینت به حسین زیـر رگـبـارِ جـراحـات الهی العفو به دو دستان گره خوردۀ سجاد میان رنجیر بـه اهـالی مـنـاجــات الـهـی الـعـفـو بـه غـم خـاطـرۀ کـرب وبلای باقر تـوبـه از اینهـمه آفـات الهی العـفو عمرِ من رفت الهی به امام صـادق خط بکش بر همه مافات الهی العفو من و زندان خطاهام به موسیالکاظم من و زنجـیـرِ مجـازات الهی العفو به همین پنجرهفولاد به زوُّارِ رضا به تـمـامـیِ زیـارات الـهـی الـعـفـو هیچ جز شرم نداریم الهی به جـواد جان این کعبـۀ خـیـرات الهی العفو به دل محترم حضرت هادی یارب که نـکـردنـد مـراعـات الهی العـفو و الهی به حـسن از همه کوتاهیها یا که از اینـهـمه افـراط الهی العفـو همه گـفتیم بگـوییم به مهدی الغوث به همین صاحـب اوقات الهی العفو آه بر گریۀ صبح و شبِ او بر زینب پشتِ دروازۀ سـاعـات الهی العـفـو به رُباب و به سکینه به غم گهواره موقع غـارت و سوغات الهی العفو به زمین خوردن بیدست علمدار حرم وای از خـیـمـۀ سـادات الهی العفـو به شهـیدان حـرمها به سـلـیـمانیها میرسد روز مکـافـات الهی العفـو
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
گـفـتیم یا علی و، تا عـرش پَر گـرفتیم امسال هم به لطفت، قرآن به سر گرفتیم رحمت به روحشان باد، ما حُبّ مرتضی را از شـیـر مـادر و از، نـان پـدر گرفتیم از ما خطا و عصیان، از تو عطا و غفران از آنچه حـقمان بود، ما بیشتر گرفتیم ای یار بگذر از ما، ما عاشق حـسیـنیم قول شـفـاعـتـش را ما از قـمـر گرفتیم عمریست چشم خود را وقف عزا نمودیم روضه به یـادِ داغِ دیـوار و در گرفتیم از ما هر آنچه داریم جز اشک را بگیرید ما هرچه که گرفتیم از چشمِ تَر گرفتیم
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
شـب قـدر آمـده و آمـدهام مـحـضر تو بـه امـیــد کـرمـت آمــدهام در بَــرِ تـو از کرمخـانۀ تو لطف و کرم میریزد در سحـر بنده به امید تو بر میخـیزد
من کجا و شب قدرِ تو کجا خـالق من سرِ خوان تو نـشـسـتن نَـبُـوَد لایق من خواب غفلت همۀ عمر، زمین گیرم کرد به تباهی سپری گشت و مرا پیرم کرد من زمین خوردهام و عبد پریشان هستم شب قدر است ببین خسته ز عصیان هستم کن نگاهی تو به این حال گدای خسته رو سیاهم ز گـنـاهان و دلـم بـشکـسته به غـبار حـرم و روضـۀ شـاهِ شُـهـدا گـنـهـم عـفـو نِـما و بِـبَـرم کـرب وبلا
: امتیاز
|
مناجات شب قدری با سیدالشهدا علیهالسلام
ای بهـتـرین مُـقـدَّرِ سـالِ گـدا حـسین ای لحظِهلحظِه روضۀ اهلِ کسا حسین یا أیُّهـاَالـعـزیـز تَـصَـدَّقْ علیَ الفـقـیر دستِ مرا بگـیر و بـبر کربلا حسین من بی نگـاهِ نابِ تو بیچـاره میشوم از من مَگیر عاشقی و شور را حسین قـرآن به سر گـرفـتهام و ناله میزنم العـفـو باِالحـسـین عـزیزِ خـدا حسین معـنـایِ رحـمـتـی تَـهِ گـودال دادهای پیراهن و عمٰامه و خوُود و عبا حسین آیاتِ نابِ عشق بخوان آیههایِ وحی جانم فـدایِ قـاریِ سـرنـیـزهها حسین زیباتـرین نواست سلامٌ علیَ الحسین کِی میرسد تقـاصِ غـمِ نیـنوا حسین
: امتیاز
|
مناجات شب قدر و روضۀ سیدالشهدا علیهالسلام
ای که از سوز تو پیداست تمنای حسین «روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین» روزه یعنی که به تکبیرة الاحرام سحر قصد قربت کنی از مسجد الاقصای حسین روزه چون «حُر» به کنار آمدن از راه خطاست چـشم پـوشیدنِ از غیر و تماشای حسین این «حبیب» است که یک روزه به دست آوردهست سـندِ دیـدن محـبـوب به امـضای حـسین روزه یعنی که بخواهی به دعای شب قدر شوق پیوستنِ یک قطره به دریای حسین روزه یعنی که به صحرای بلا، جام به دست آب بردن به سوی خـیمۀ گلهای حسین روزه یعنی که توقـف به لب شط فرات اقـتـدا کـردنِ سی روز به سقّـای حسین وقت افـطار شد ای سوخته در آتش دل «روزه یعنی عطش و روضۀ لبهای حسین»
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
آمـده عـبـد گـنـهـکـار الـهی به عـلـی آمـده بـنـده ســربـار الـهــی بـه عـلـی روسـیـاه آمـدهام روی مرا رد نـکـنی من خطاکار و تو غـفار الهی به علی همه جا رفتم و دیدم خبری نیست که نیست جـز در حـیـدر کـرار الـهـی به عـلی قسمت دادهام عمریست الهی به حسین قـسـمت میدهم این بـار الهی به عـلی به همان لحظه که صدیقه اطهر میگفت لابـلای در و دیــوار الـهـی بـه عـلی به همان لحظه که زینب به ملاقات آمد به همان لحـظـه دیـدار الـهی به عـلی به همان لحظه که شرمنده اصغر میشد به غـریـبـی عـلـمـدار الـهـی به عـلی به همان لحظه که سادات بنی هاشم را میکـشـانـدنـد به بـازار الهی به عـلی شب قدر است و دل ما به نگاه تو خوش است گـویمت به چشم خونبار الهی به علی
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
شب وصل و شب راز و نیاز است درِ رحمت به روی خلق باز است شب قـدر است، قـدرش را بـدانـید خـدا را بـا دل ســوزان بـخـوانـیـد درِ ایـن خــانــه دائــم ســائـل آیــد خوش آن سائل که با سـوز دل آید خوش آن بنده که با جان و دلی پاک گـریـبـانِ دلِ خـود را زنـد چــاک به خـونـابِ دلِ خـود چـهـره شوید بـه آه و گـریـههـای خـویش گـویـد خــدایـا مـن فـقــیـری بـی پـنــاهـم تـویـی تـنـهـا امـیـد و تـکـیـهگـاهـم خـداونـدا اگـر چه خـوار و پـسـتـم نـمـک پــروردۀ خـوان تـو هـسـتم سرافـکـنـده اگر خـواهی، منـم من تو شـرمـنـده اگـر خـواهی منم من ز فــرط مـعـصـیـت غـرق مـلالـم چه سـازم گـر به حـال خود نـنـالم هـوای نـفـسِ مـن کــرده اســیــرم از آن تـرسـم که با این غـم بـمیرم تـو هـسـتـی آشـنـا و مـن غـریـبــم مـنـم بـیـمـار و تو هـسـتی طـبـیـبم ز نـور خـود دلـم را مـنجـلـی کـن پُـر از شـور و تــوّلای عـلـی کـن هر آن بـنـده که اشـکـی گـرم دارد ز تـو مـثـل «وفـایـی» شـرم دارد
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به سیدالشهدا علیهالسلام
کیستم من؟ بندهای بیچشم و رو و خود پرست بندهای که حرمت نان و نمک را بد شکست بندهای که آنهمه لطف و محبت را ندید بندهای که رو به عصیان، چشمهایش را نبست دوری از تو جز ضرر چیزی برای ما نداشت لذت عصیان گذشت و ذلت آن مانده است این شب قدری گناهان عظیمم را ببخش ای بزرگی که مرام تو بزرگی بود و هست یا اله العـالـمـین، اغـفـر ذنوبی بالحـسین من بلی گفتم به عشق شاه از روز الست شهر را تا خـبر لطف کـریمان برداشت هـمۀ میـکـده را دیـدۀ گـریـان بـرداشـت
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و توسل به امیرالمؤمنین علیهالسلام
ای دستگـیر، بیعـتِ ما را قبول کن این بار هم زعـامـتِ ما را قـبول کن ای مهـربـان به چـشمِ طـمع آمدیم ما گـفتی بـیا، جـسارت ما را قـبول کن تا کـاروان قـربِ به تو راهمـان زیاد جا مانـدهایم، سرعـت ما را قبول کن دل را به مفـت هـم نخریـدند مردمان ما یخ فـروش، قـیمت ما را قبول کن خوبان شدند غبطهٔ ما، خوش به حالشان بیارزشـیم، حـسرت ما را قبول کن شبزنـدهدارِ هر شبِ قـدریم با عـلی ربّ عـلـی، عـبـادت ما را قـبول کن ما را به دوستیِ عـلی خلق دیـده ست محـشر بـیـا رفـاقـت ما را قـبول کن دائم بـیـار نـام عـلـی را به روی لب امضای این زیـارت ما را قـبول کن ما را ببر حرم به همان خواهری که گفت این کشته را، بضاعت ما را قبول کن
: امتیاز
|
مناجات شب قدر با خداوند و مصیبت امیرالمؤمنین علیهالسلام
باز هم عاشق و دلخـواهِ علی آمدهام نور میخواهم و در ماهِ علی آمدهام کوهی از معصیت آوردهام از راهِ نیاز تا مـقـرّب شـوم از راهِ عـلـی آمدهام تا اجابت بـشـود تـوبهٔ نیـمه شبِ من در مـنـاجـاتِ سـحـرگـاهِ علی آمدهام طـعـنـهٔ خـلـق زمـیـنـم زده و دنـبـالِ لـطـفِ بـی مـنّـتِ أللهِ عــلـی آمــدهام گـرهِ کـور بر این بندگیام افتادهست بـاز مـحـتـاج بـه مـفـتاحِ علی آمدهام قـفـلِ دیریـنه به بازارِ کسادم خورده با غـمی کهـنه به درگاهِ عـلی آمدهام تا که قدرِ منِ غفلت زده را بـشناسم شبِ قـدر آمـده؛ هـمـراهِ علی آمدهام تشنهٔ معرفتم! ظرفِ وجودم خالیست بـه امـیـدِ نَـمـی از چـاهِ عـلـی آمدهام چاه؛ آن سنگِ صبوری که ترک خورد از آه اشک میریزم و بـا آهِ عـلـی آمدهام بِه عـلـیٍ بِه عـلـیٍ بِـه عـلـیٍ الـعـفـو آبـرو بـردم و بـا رویِ سـیـاه آمدهام سحرِ نوزدهم فرقِ سرش سخت شکافت با همان سجـدهٔ جانکـاهِ عـلی آمدهام!
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
با زحـمـت آوردم خودم را؛ نیـمـهجانم دورم مـیـنـداز ای کـریم ای مـهـربـانم دسـتـم بـه دامـانـت کــم آورده گـدایـت بـدجـور نـفـس سرکـش افـتاده به جانم در باز کن سنگین شده بارم کمک کن عـبدی ضـعـیـفـم؛ مسـتمـنـدم؛ نـاتـوانم هـر چـنـد کـه دیــر آمـدم امـا رسـیــدم یک گـوشه زنـجـیـرم کن آقـا تا بـمانم چیزی به جز شرمندگی در چهرهام نیست چـیـزی نـدارم غـیر نـامـت بر زبـانـم خواهی بزن خواهی مرا یکجا بسوزان اما مـکـن با دوری از خود امـتـحـانـم مـن از جـوانـی کـردنـم خـیـری نـدیدم ســودی نـدارد ایـن وجـود پُــر زیـانـم میترسم اینکه آخر از چـشمت بـیـفـتم از بـس کـه دنــبــال نـگــاه ایـن و آنـم بـیمـشـتـری بــودم ولـی آقـا خــریـدم یـک بــار دیـگـر داده اربــابـم امــانـم لب تشنگی در ماه روزه گریهدار است بـایـد بـرای گـریـهام روضـه بـخـوانـم از بعد عباسش حسین اینگونه می گفت پـشـت مـرا خـم کـرده عـبـاس جـوانـم فـریـاد زد ادرک اخــا افــتــادم از پــا دارم به زحـمت پـیـکـرم را میکـشانم شــرمــنــدهگـی آبآورم را آب کــرده یـا رب مـبـادا بعـد از او زنـده بـمـانـم
: امتیاز
|
مناجات ماه رمضانی و روضۀ حضرت سیدالشهدا علیهالسلام
دورهم جمعـند هرشب دلبر و دلدارها خوش به احوال پـریشان همه بیدارها توبه کردم هی شکستم توبهها را پشت هم خستهام من از خودم از اینهمه تکرارها درد دین دیگر ندارم دل به غفلت دادهام وای اگر اسمم رود در زمرۀ بیعارها ربی اَفـنَـیتُ شَـبابی دست خالی آمدم ورشکسته بندهام سرخورده از بازارها عـاقـبت این بـنـده آلـوده لایق میشود بینتـیجه که نمیمـاند هـمه اصرارها نا امید از رحمتت هرگز نبودم، نیستم بدتر از من را تو بخشیدی خدایا بارها خسته و زخمی به درگاه تو برگشتم کنون دیدم از شیطان و نفسم لطمه و آزارها روضۀ اربـاب آزادم کند از دام نفـس دستگـیری میکـند اربـاب از بدکارها بعد مغـرب بود آب آزاد شد در کربلا آب خوش پائین نرفت ازین گلو افطارها
: امتیاز
|